فضیلت قرض الحسنه :
خداوند، طرف قرض
قرض دادن در اسلام، از امور مستحبی مؤکد است و ریشه قرآنی و روایی دارد. موضوع قرض در قرآن، در چهارده آیه در سورههای مختلف، همراه انفاق و احسان به صورتهای مختلف و با مشتقهای گوناگون به صورت ماضی، مضارع، امر و مصدر مطرح شده است. نکته مهم در این آیات آن است که هر چند قرضدهنده، مال را به ظاهر به شخص قرضگیرنده میدهد و نه به خدا ـ زیرا خداوند نیازی به قرض گرفتن ندارد ـ تا گرفتاری فرد، خانواده یا جامعهای را برطرف کند، ولی خداوند در قرآن، خودش را طرف قرض میداند؛ گویا قرض مستقیم به او داده میشود و اوست که مال قرض را میگیرد: اِنْ تُقْرِضُوا اللّهَ قرضا حَسنا یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْلَکُمْ وَ اللّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ، عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشِّهادَةِ اَلْعَزیزِ الْحَکیم. (تغابن: 17 و 18) اگر به خدا وام نیکو بدهید، آن را برای شما چند برابر میکند و شما را میآمرزد و خدا، سپاسگزار، بردبار، دانای نهان و آشکار، عزیز و استوار است. در این آیه، نکتههای ظریفی وجود دارد که به چند مورد اشاره میشود: الف) خداوند، خودش را وامگیرنده معرفی میکند و فعل "تقرضوا" را که از ریشه اقراض است، به خودش نسبت میدهد.
البته اینکه خدای بخشنده همه مالها و صاحب همه موجودات و مخلوقات درخواست وام میکند، معلوم است که نه برای خود، بلکه برای بندگان نیازمندش میخواهد. از این تعبیر، اهمیت قرض دادن و انفاق در راه خدا و اهمیت حل گرفتاریهای مردم و جامعه معلوم میشود. همچنین قرضگیرنده در عمل قرض به حساب نمیآید و او را طرف قرض نمیشمارد تا مبادا قرضدهنده بر سر قرضگیرنده منت بگذارد و گمان کند که مالش را به فردی مثل خودش میپردازد یا اینکه شاید این عمل، مایه خودخواهی و خودبزرگبینی یا سرکشی نفس فرد شود و در این میان، خداوند از یاد برود. با حذف نام قرضگیرنده، آن را به حساب خود میگذارد تا مبادا قرضگیرنده دچار عقدههای روانی شود و خود را به دیگری نیازمند بداند. پس قرضدهنده حق منت گذاردن بر قرضگیرنده را ندارد؛ زیرا قرضگیرنده، یعنی خداوند، مالک همه موجودات و داراییهای همه انسانهاست. قرضدهنده نیز با این پندار که او ثروت دارد و دیگری ندارد و دیگران نیازمندند و او بینیاز است، نباید دچار سرکشی و عصیان و خودبزرگبینی شود. منظور آیه این نیست که قرضگیرنده از قرضدهنده قدردانی نکند؛ زیرا بنا به فرموده رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، کسی که از نیکیهای دیگران تشکر نکند، در برابر نعمتهای الهی نیز سپاسگزاری نکرده است. به هر حال، قرضدهنده احسان کرده و مالش را بدون طلب سود در اختیار او گذارده و گرفتاری او را حل کرده است؛ حال آنکه میتوانست این احسان را نکند و دارایی خود را در راههای سودآوری برای خودش مصرف کند. ب) برای قرض (که در لغت به معنای قطع است) صفت حَسَنْ آورده شده است. این نکته مهم، اشاره دارد که جدا کردن مال از خود و دادن آن در راه خدا عمل نیکویی است. در این صورت، منت گذاردن یا دادن مال بدون در نظر گرفتن خدا، عمل را بیارزش میکند و تنها پوسته عمل باقی میماند. آری، عمل قرض باید نیکو باشد؛ یعنی در راه خدا و برای خدا وبدون منت بر بندگان خدا باشد و از اراده خالص انسان برخیزد؛ زیرا قرض دادن خیلی هم آسان نیست و انسان نتیجه تلاشهای خود را به دیگری وامیگذارد تا رایگان از آن بهره گیرد. این عمل سود دنیوی برای او ندارد و تنها یک عمل انسانی است که چه بسا با هواهای نفسانی انسان که همه چیز را برای خود میخواهد، سازگار نیست. ج)عبارت "یُضاعِفه لَکُمْ" از ماده ضِعفْ (به کسر ضاد) تنها به معنای دو برابر نیست، بلکه به معنای چندین برابر است تا آنجا که در مورد انفاق تا هفتصد مرتبه و بیش از آن در قرآن آمده است.1 این آیه نشان میدهد که قرض دادن، بیپاداش نیست، به ظاهر، از قرضگیرنده، عوض یا سودی خواسته نمیشود و تنها مثل یا قیمت آن در وقت تعیین شده خواسته میشود، ولی خداوند پاداش او را در دنیا یا آخرت، نه یک برابر، بلکه به مراتب زیادتر میدهد؛ چون او به خدا قرض داده است. خدایی که کریم و رحیم است و همه چیز در اختیار اوست؛ همو که نخستین بار مال را به قرضدهنده بخشیده است. حال که قرضدهنده به خاطر او، چیزی از آن مال را برای خشنودی او به دیگری میدهد، دریای بخشش الهی به جوشش میآید و به زیبایی هر چه تمامتر کار نیک قرضدهنده را جبران میکند. د) "یَغْفِرْ لَکُمْ"؛ یعنیخدا، گناهان قرضدهنده را میآمرزد. این واژه، به برتری و پاداشی اشاره میکند که خداوند به قرضدهنده میدهد. اگر انسانی بخواهد به دیگری محبت کند، با چیزی از مال و ثروت خود، آن را جبران میکند یا مالی مثل مال قرض گرفته شده یا بهتر از آن میدهد، ولی پاداش خداوند از سنخ مال و ثروت دنیایی نیست. او از گناهان و خطاهای انسان گناهکار درمیگذرد؛ یعنی در حقیقت، یک عمل جزئی انسان مانند قرض دادن سبب میشود که خداوند، گناهان او را بیامرزد. آیا بزرگواری از این بالاتر دیدهاید که بندهای که از فرمان خالق خویش سرپیچی کرده است، اگر به بنده دیگری قرض دهد و گرفتاری زندگی او را بگشاید، خداوند، وی را مشمول رحمت خویش سازد و گناهانش را بیامرزد. ه) آیه "وَاللّهُ شَکُورٌ حَلیمٌ"؛ خداوند، شکرگزار و بردبار است، بر این نکته دلالت دارد که آمرزش گناه قرضدهنده و مضاعف ساختن مال قرضدهنده به این دلیل است که خداوند، سپاسگزار کار نیک بندگانش است. در واقع، ذیل آیه، علت برای دو بخش نخست و میانی آیه است؛ یعنی خداوند مال قرض داده شده را چندین برابر میگرداند و قرضدهنده را میآمرزد؛ چون او سپاسگزار است و شکرگزاری او سبب اعطای پاداش زیاد در برابر قرضدادن و آمرزیدن گناه قرضدهنده است. در نگاه نخست، واژه "حلیم" به معنای بردباری، در اینجا درباره قرض مناسب نیست، ولی با دقت بیشتر میتوان دریافت که انسانها از جمله قرضدهنده، به مجرد ارتکاب گناه، عقوبت نمیشود. در غیر این صورت، نه جایی برای مغفرت میماند و نه موردی برای مضاعف کردن اجر قرضدهنده. خداوند با شکیبایی و تفضل به بندگان خویش، به سبب گناهشان، آنان را بیدرنگ بازخواست نمیکند، بلکه به آنان مهلت میدهد تا شاید از گناهان خود توبه کنند یا به دلیل کارهای نیکشان از آنها میگذرد. اینجاست که بردباری خداوند بر بندگان گناهکارش تجلی میکند. همچنین اینکه "حلیم" در پی "شکور" آمده است، به این نکته اشاره دارد که شکرگزاری خداوند از بندگان نیکوکارش، تنها از طریق بردباری او امکانپذیر است. به این ترتیب، همه صفتهایی که در آیه به آنها اشاره شده است، نه تنها با مسئله انفاق و قرضالحسنه بیگانه نیستند، بلکه همگی به نوعی با موضوع انفاق و قرضالحسنه، ارتباط تنگاتنگ دارند؛ یعنی برخی زمینه وجود برخی دیگر را فراهم میکنند و برخی علت برخی دیگرند.